تولدی دوباره

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    وقتی بچه بودم، کلاس اول،‌ یک روز ما را بردند باغ وحش تهران... و فکر می کنم بعد از باغ وحش رفتیم زمین بازی و بازی کردیم... یک کیف چرمی نارنجی حنایی داشتم که دوستش داشتم. کلی وسایل مدرسه برایم خریده بودند و یک دفترچه که خیلی قبلتر، توی تابستان خریده بودند برایم و انقدر از برگهایش کنده بودم که چند ورقی بیشتر در آن باقی نمانده بود. یک تصویر گنگ و محو... این روزها یاد آن خاطرات می افتم. آیا ترنج هم خاطرات این روزها را اینطور محو به خاطر خواهد آورد؟ کاش وقتی بزرگ شد کودکی اش را دوست بدارد. تولدی دوباره...ادامه مطلب
    ما را در سایت تولدی دوباره دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : jalehebrahimio بازدید : 58 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 16:42